بررسی و نقد فیلم مچ گیری (Caught Stealing)؛ ادای دین به سینمای دهه ۹۰
قرار است به سراغ بررسی و نقد فیلم مچ گیری (Caught Stealing) برویم. دارن آرونوفسکی بیتردید یکی از متفاوتترین و جسورترین کارگردانان معاصر است؛ فیلمسازی که جهان سینماییاش سرشار از دغدغههای فلسفی، روانشناختی و انسانی است. او در آثاری چون «مرثیهای بر یک رؤیا» (Requiem for a Dream)، «چشمه» (The Fountain)، «قوی سیاه» (Black Swan) و «مادر!» (Mother!) ذهن و روح انسان را بهگونهای عریان و پرتنش به تصویر میکشد که کمتر فیلمسازی جرأت ورود به آن را دارد.
در جهان آرونوفسکی، انسان مرکز همهچیز است؛ موجودی در جستوجوی معنا، رستگاری یا حتی نابودی خویش. فیلم «نهنگ» (The Whale) که در سال ۲۰۲۲ اکران شد، شاید آخرین پژواک از سینمای انسانی و دروننگر او باشد؛ فیلمی که همچنان رد پای عواطف شکننده، انزوا و رنج را در خود دارد. اما با انتشار «کات استیلینگ» (Caught Stealing)، به نظر میرسد آرونوفسکی مسیر تازه و کاملاً متفاوتی را در پیش گرفته است. «کات استیلینگ» با آنچه از این کارگردان در ذهن داریم فاصلهای آشکار دارد؛ فیلمی که نه در دنیای استعاری و ذهنی آثار پیشین او جریان دارد و نه دغدغههای اگزیستانسیال گذشتهاش را دنبال میکند. میتوان گفت آرونوفسکی در این اثر از فضای رویا، جنون و جاودانگی فاصله گرفته و پا به عرصهای گذاشته که شاید بیش از هر زمان دیگر با ذات متفکر و نمادگرای او بیگانه است.
جدول مشخصات فیلم مچ گیری (Caught Stealing)
| عنوان | شناسنامه فیلم «کات استیلینگ» (Caught Stealing) |
|---|---|
| کارگردان | دارن آرونوفسکی |
| نویسنده | چارلی هیوستون |
| بازیگران | آستین باتلر، رجینا کینگ، زوئی کراویتز، مت اسمیت، لیو شرایبر، وینسنت دنآفریو، گریفین دان |
| محصول | ۲۰۲۵، ایالات متحده |
| امتیاز IMDb | 7.2 از ۱۰ |
| امتیاز Meta | 65٪ |
در ادامه قرار است پس از تماشای تیزر فیلم مچ گیری جدیدترین اثر دارن آرنوفسکی، به نقد فیلم مچ گیری و تحلیل این اثر بپردازیم، پس همراه ایماژ باشید.
مطالعه بیشتر: نقد فیلم احضار: آخرین مراسم
خلاصهی داستان فیلم مچ گیری (Caught Stealing)

هنک، جوانی گوشهگیر و دلشکسته با بازی آستین باتلر، هنوز درگیر زخمی قدیمی از دوران نوجوانیاش است — تصادفی که نهتنها رؤیای تبدیلشدنش به ستارهی بیسبال را نابود کرد، بلکه زندگیاش را از مسیر طبیعیاش خارج ساخت. او روزهایش را در تنهایی میگذراند و تنها دلگرمیاش شنیدن گزارش بازیهای تیم محبوبش از رادیوست. اما زمانی که به درخواست همسایهاش، راس (با بازی مت اسمیت)، مراقبت از گربهاش را میپذیرد، بیآنکه بداند وارد ماجرایی پر از سوءتفاهم، خشونت و جنون میشود — جریانی که آرامش ظاهری زندگیاش را بهکلی در هم میریزد و او را به دل توطئهای تاریک میکشاند.
مطالعه بیشتر: بررسی و نقد فیلم The Smashing Machine 2025
بررسی و نقد فیلم مچ گیری (Caught Stealing)

در نقد فیلم مچ گیری باید بگوییم که مسیر مؤلفانه در سینما، مختص فیلمسازانی است که هر اثرشان ادامهای از جهان ذهنی و امضای شخصیشان است؛ فیلمسازانی که در هر فیلم، در حال بازآفرینی دغدغهها و زبان سینمایی خود هستند. دارن آرونوفسکی بیشک یکی از این چهرههاست؛ کارگردانی که درک و تحلیل هر فیلمش بدون رجوع به آثار پیشینش ممکن نیست. با این حال، آخرین ساختهاش، «کات استیلینگ» (Caught Stealing)، اثری است که همزمان باید با نام آرونوفسکی و بدون در نظر گرفتن او نقد شود، چراکه فاصله میان هویت مؤلف و نتیجهی نهایی، بهطرز محسوسی آشکار است.
در مقایسه با دیگر آثار این فیلمساز، «کات استیلینگ» بدون تردید یکی از ضعیفترین تجربههای کارنامهاش به شمار میرود. فیلم در فضایی از آخرالزمان اجتماعی دههی ۹۰ میلادی روایت میشود؛ جایی که شخصیت اصلی، هنک، ناخواسته وارد چرخهای از خشونت و تباهی میشود. او در جامعهای از همپاشیده و فاسد زندگی میکند؛ جهانی پر از کارتنخوابها، باندهای مواد مخدر، مافیا و پلیسهای فاسد.
ماجرا از جایی آغاز میشود که راس (با بازی مت اسمیت)، همسایهی هنک، کلید خانهاش را به او میسپارد تا از گربهاش مراقبت کند، اما با ناپدید شدن راس، پای مافیای نیویورک به زندگی هنک باز میشود و او ناچار است برای نجات خود از این مهلکه دستوپا بزند. آرونوفسکی که همیشه استاد کاوش در ذهن و روان انسانها بوده، در این فیلم نیز تلاش میکند تا از خلال یک بحران جنایی به درونیات قهرمانش نفوذ کند، اما برخلاف آثاری چون مرثیهای بر یک رؤیا یا قوی سیاه، اینبار موفق به خلق جهانی چندلایه و تأثیرگذار نمیشود. شخصیت هنک، مردی افسرده و درگیر با ترومای گذشته است، اما این زخم درونی فقط در چند فلاشبک گذرا بازتاب مییابد و به عمق شخصیت نفوذ نمیکند.
در نهایت، آرونوفسکی سعی دارد با قرار دادن هنک در مسیر قهرمانی، نوعی رستگاری شخصی برای او ترسیم کند، اما نبودِ کشمکشهای روانی منسجم و تکامل درونی شخصیت باعث میشود که فیلم از پرداخت انسانی و فلسفی مورد انتظار او تهی بماند؛ و همین موضوع، «کات استیلینگ» را به اثری تبدیل میکند که نه میتواند به سنت سینمای مؤلف آرونوفسکی وفادار بماند، و نه بهعنوان تجربهای مستقل، در ذهن مخاطب ماندگار شود.
مطالعه بیشتر: نقد فیلم سوپرمن ۲۰۲۵
تحلیل فیلم مچ گیری (Caught Stealing)؛ فقدان پیوند دراماتیک

در نقد فیلم مچ گیری باید بگوییم که یکی از بزرگترین ضعفهای «کات استیلینگ» همینجاست: دارن آرونوفسکی برای مخاطب روشن نمیکند که منشأ رنج هنک چیست و این زخم گذشته چه ارتباطی با بحران کنونی او دارد. ما میدانیم که او آسیبدیده است، اما نه میفهمیم چه چیزی او را شکسته و نه درمییابیم چرا این زخم دوباره در این نقطه از زندگیاش سر باز کرده است.
نتیجه، شخصیتی است که قرار است قهرمان داستان باشد، اما در واقع فاقد بُعد درونی، مسیر رشد و انگیزهی قابلدرک است. در گفتوگویی میان هنک و مادرش، او به مرگ دوستش اشاره میکند و اعتراف میکند که هرگز برای فقدان او سوگواری نکرده و تنها دغدغهاش از دست دادن بیسبال بوده است. همین اشارهی گذرا، بهظاهر باید کلید فهم روان او باشد، اما بهدلیل پرداخت سطحی و فقدان پیوند دراماتیک با خط اصلی داستان، این بخش صرفاً در حد یک خاطرهی بیجان باقی میماند. نه گفتوگوها و نه فلشبکهای کوتاه، هیچکدام توانایی لازم را برای ساختن تصویری روشن از گذشته و انگیزهی هنک ندارند.
بهعبارتی، آرونوفسکی در ترسیم هنک ناکام مانده است. ایدهی مرکزی ظاهراً چنین بوده:
«هنک باید رشد کند، از وابستگی به مادرش عبور کند و مسئولیت محافظت از اطرافیانش را برعهده بگیرد.»
اما این ایده هیچگاه دراماتیزه نمیشود. تلاشی برای پیوند دادن مرگ دوست هنک با رابطهاش با نامزد فعلیاش و رستگاری در پایان فیلم وجود دارد، اما این مسیر شکل نمیگیرد. بدون چنین محور شخصیتیِ قوی، قهرمان فیلم به عنصر گمشدهی درام بدل میشود — نه جذاب است، نه قابلدرک، و نه توانایی هدایت روایت را دارد. برای درک عمق این ضعف کافیست نگاهی به «نهنگ» (The Whale) بیندازیم.
در آن فیلم، آرونوفسکی چنان استادانه «چارلی» را درگیر گذشته و احساس گناهش میکند که تماشاگر ناچار است همراهش شود؛ هر سقوط، هر اشک و هر امید او را احساس میکند. در مقابل، در «کات استیلینگ»، تماشاگر نمیداند هنک از چه میگریزد، برای چه میجنگد و چه چیزی را باید جبران کند.
بررسی فیلم مچ گیری (Caught Stealing)؛ سقوط تدریجی
آرونوفسکی همیشه در خلق همدلی استاد بود — از سقوط تدریجی شخصیتهای مرثیهای بر یک رویا گرفته تا جنون رقص نینا در قوی سیاه و دلشکستگی آرام چارلی. اما اینبار او در ساخت چنین پیوندی ناکام مانده است. مخاطب نه هنک را میفهمد، نه از درون او آگاه میشود، و نه حتی تمایلی برای درک او پیدا میکند. در واقع، هنک نسخهای کمجان و بیریشه از رندی در «کشتیگیر» است. هر دو مردانیاند در آستانهی سقوط، اما درحالیکه رندی شخصیتی زنده، قابللمس و تراژیک است، هنک صرفاً طرحی خام از یک انسان شکستخورده است.
او نه شباهتی به یک ورزشکار دارد و نه نشانی از شور، درد یا رستگاری در وجودش دیده میشود. به همین دلیل، آنچه باید سفری روانشناختی و انسانی باشد، به روایتی خنثی و بیاحساس بدل میشود — سفری که آغاز دارد اما مقصدی ندارد. اشارهی تو به عقدهی ادیپ دقیق و بهجا است؛ واقعاً این تنها نقطهای است که در شخصیتپردازی هنک اندکی عمق میگیرد. آرونوفسکی همیشه علاقهی ویژهای به روابط والد–فرزند و نقش آن در شکلگیری بحرانهای روانی شخصیتهایش داشته است، و اینبار نیز با ظرافتی نسبی، ریشهی تمام دردهای هنک را در وابستگی بیمارگونهاش به مادر میجوید.
هنک عاشق بیسبال نیست؛ بیسبال را بازی میکند تا مادرش را خوشحال کند. تصادف دوران نوجوانیاش نه بهدلیل از دست دادن دوستش، بلکه بهخاطر شکست در جلب رضایت مادر به تراژدی روانی بدل میشود. این همان جایی است که عقدهی ادیپ در لایههای زیرین روایت فعال میشود — فرزندی که نمیتواند از سایهی مادر عبور کند و در نتیجه در بلوغ و استقلال عاطفی متوقف مانده است. تنها زمانی که هنک تصمیم میگیرد از این چرخهی گناه و وابستگی بیرون بیاید و مسئولیت اعمالش را بپذیرد، مسیر قهرمانیاش آغاز میشود. همین نکته، اگرچه کوچک، اما تنها نشانهی بازمانده از سینمای روانکاوانهی آرونوفسکی است. اما درست از همین نقطه به بعد، فیلم سقوط میکند.
آرونوفسکی که روزگاری با چشمه، قوی سیاه، نوح و مادر! دغدغههای فلسفی و متافیزیکی را به شکلی شاعرانه و گاه جنونآمیز روایت میکرد، در کات استیلینگ به فیلمسازی تبدیل شده که بیشتر به ادای دِینی سطحی به سینمای عامهپسند علاقهمند است تا به کندوکاو درون انسان. در این فیلم نه خبری از تمثیل و لایههای استعاری آثار گذشته است، نه از قابهای سورئال و پیچیدهای که مخاطب را درگیر رمزگشایی کند. اینبار آرونوفسکی میخواهد فقط «سرگرم کند».
به همین دلیل است که اگر نام او را از فیلم حذف کنیم، کات استیلینگ بیشتر شبیه تقلیدی نیمهموفق از سینمای تارانتینو بهنظر میرسد تا فیلمی از خالق قوی سیاه و مرثیهای بر یک رویا. ساختار اپیزودیک، خشونت اغراقشده، موسیقیهای کنترلشده و دیالوگهای پرکشش همگی نشانههایی از تلاشی هستند برای تقلید سبک «cool cinema» دههی ۹۰ — جایی میان Pulp Fiction و Snatch. اما این تلاش نه ریشه در جهانبینی آرونوفسکی دارد و نه عمقی در بیان پیدا میکند.
در نهایت، کات استیلینگ یادآور این واقعیت تلخ است که حتی فیلمسازانی چون آرونوفسکی نیز گاهی از مسیر مؤلفهمحور خود خارج میشوند و در دام بازآفرینی سینمای دیگران میافتند. اگر آثار پیشین او سفری در ناخودآگاه انسان و جستوجوی رستگاری بودند، این فیلم صرفاً یک بازی پر زرقوبرق در دنیای جرم و جنون است — بدون روح، بدون معنا و بدون آن نیش فلسفیای که سینمایش را یگانه میکرد.
در نقد فیلم مچ گیری باید بگوییم که اگر بخواهیم لایهی بصری و ژانری کات استیلینگ را دقیقتر بخوانیم، باید گفت که آرونوفسکی در اینجا بیشتر ناظر سینمای خودش است تا خالق آن. استفاده از نورهای نئونی، سایههای تند و قاببندیهای متقارن نشانهای از تمایل به فضای نوآر مدرن دارد؛ شهری که در دود و فساد غوطهور است و شخصیتها در میان سایه و نور گیر افتادهاند. با این حال، این عناصر نه برای معناسازی یا بازتاب بحران درونی قهرمان (چنانکه در آثار قبلی او میدیدیم)، بلکه صرفاً برای زیباییشناسی بصری و تزئین فضا به کار رفتهاند.
در ادامهی همان مسیر، وقتی فیلم به پردهی دوم میرسد و با پلیس فاسد مواجه میشویم، ناگهان حالوهوای آن به تریلرهای جنایی کرهای مثل Memories of Murder یا The Chaser نزدیک میشود — البته نه از نظر عمق، بلکه از نظر فرم: خشونت کنترلشده، تعلیقهای موجز و ضرباهنگ تند. اما این ترکیب از ژانرها تنها در سطح باقی میماند؛ فیلم نه عمق روانشناختی دارد و نه فلسفهی خاصی را دنبال میکند. در نهایت، اگر از نام آرونوفسکی صرفنظر کنیم، کات استیلینگ یک تریلر نئونوآر خوشساخت و کمادعاست که از قواعد ژانر بهره میگیرد تا سرگرمکننده باشد.
اما اگر با معیار آثار پیشین او به سراغش برویم، نتیجه ناامیدکننده است. این فیلم بیش از آنکه ادامهی مسیر مؤلفی باشد که با قوی سیاه ذهن مخاطب را به چالش میکشید، نوعی استراحتگاه سینمایی است؛ فیلمی برای رهایی از فشار اندیشه، نه برای افزودن بر میراث هنریاش. بهبیان دیگر:
بدون آرونوفسکی، Caught Stealing فیلمی قابلقبول و سرگرمکننده است.
با آرونوفسکی، Caught Stealing یک عقبگرد محسوب میشود — نشانهای از خستگی یک مؤلف در مواجهه با خودش.
مطالعه بیشتر: بررسی و نقد فیلم Bring Her Back
نظرات منتقدان دربارهٔ Caught Stealing

در ادامه دو نمونه از نظرات منتقدان دربارهٔ Caught Stealing همراه با ترجمه فارسی آنها آمده است:
Luke Hicks – The Film Stage
“Caught Stealing Review: Darren Aronofsky Blends a zany caper with his customary brutality.” (thefilmstage.com)
««کات استیلینگ» نقدی است بر اینکه دارن آرونوفسکی، یک تیراندازی جنایی دیوانهوار را با خشونتی که معمولاً مخصوص خودِ اوست ترکیب میکند.»
ترجمه: آرونوفسکی اینبار سراغ روایت سبک کِیپر (دزدی با طرح و برنامه) رفته است، اما نه با لحن صرفاً سرگرمکننده، بلکه با حضور خشونت خام و امضای مؤلف که مخاطب را به سوی جنون روانی و زیرپوستی هدایت میکند.
Michael Talbot-Haynes – Film Threat
“…a plodding meander that flagrantly overestimates its appeal.” (metacritic.com)
«…یک بیاباننورد کند که با وقاحت جذابیت خود را بیش از حد میپندارد.»
ترجمه: این فیلم در مسیری کند حرکت میکند و بهطرز آشکاری از توانایی خود در جلب جذابیت برای مخاطب، بهگونهای اغراقآمیز اطمینان دارد — به این معنا که وعدههایش را بهطور کامل به اجرا نمیگذارد.
امتیاز ایماژ به فیلم مچ گیری

و در آخر
در نقد فیلم مچ گیری باید بگوییم که فیلم Caught Stealing بیش از آنکه اثری درخشان در کارنامهی دارن آرونوفسکی باشد، تجربهای متفاوت از اوست؛ تلاشی برای فاصله گرفتن از جهانهای پرکابوس و روانپریش گذشته و نزدیکشدن به سینمای عامپسندتر. هرچند این تجربه در انتقال عمق همیشگی آثارش ناکام میماند، اما همچنان امضای کارگردان در پرداخت بصری، کنترل ریتم و بازیگیری از بازیگران قابلمشاهده است.
شاید Caught Stealing را نتوان در کنار شاهکارهایی چون Black Swan یا Requiem for a Dream نشاند، اما میتوان آن را بهعنوان پرترهای از فیلمسازی دید که در مسیر بلوغ و بازتعریف خود گام برمیدارد؛ فیلمی که بهجای طرح پرسشهای بزرگ، سعی میکند از دل هرجومرج، معنای تازهای از بقا و رستگاری را بیرون بکشد.
مطالعه بیشتر: نقد فیلم اف ۱
سؤالات متداول
فیلم Caught Stealing درباره چیست؟
فیلم داستان هنک، بازیکن سابق بیسبالی را روایت میکند که پس از تصادفی تلخ، دچار افسردگی شده و زندگیاش در سراشیبی فرو میرود. وقتی قبول میکند از گربهی همسایهاش مراقبت کند، ناخواسته وارد دنیایی خطرناک از مافیا، فساد و خشونت میشود.
چه کسی کارگردان فیلم است؟
دارن آرونوفسکی (Darren Aronofsky)، کارگردان آثار شاخصی چون Black Swan، Requiem for a Dream و The Whale، این فیلم را ساخته است.
آیا فیلم Caught Stealing بر اساس کتابی ساخته شده؟
بله، فیلمنامهی فیلم اقتباسی از رمان Caught Stealing نوشتهی چارلی هیوسـتون (Charlie Huston) است که خودش نگارش نسخهی سینمایی آن را نیز بر عهده داشته است.
بازیگران اصلی فیلم چه کسانی هستند؟
از بازیگران اصلی میتوان به آستین باتلر در نقش هنک، زوئی کراویتز، رجینا کینگ، مت اسمیت، لیو شرایبر و وینسنت دنآفریو اشاره کرد.
فیلم چه ژانری دارد؟
این اثر ترکیبی از ژانرهای تریلر، جنایی و درام روانشناختی است؛ هرچند آرونوفسکی در برخی لحظات، از لحن تاریک و طنز سیاه نیز استفاده کرده است.
تفاوت این فیلم با آثار قبلی آرونوفسکی چیست؟
برخلاف فیلمهای پیشین او که سرشار از مفاهیم فلسفی و روانکاوانه بودند، Caught Stealing بیشتر به سمت سینمای سرگرمکننده و روایی حرکت میکند، هرچند رگههایی از دغدغههای همیشگی او همچنان در شخصیت هنک دیده میشود.
امتیاز فیلم در سایتهای معتبر چقدر است؟
در حال حاضر امتیاز فیلم در IMDb عدد ۷٫۲ از ۱۰ و در Rotten Tomatoes حدود ۸۴٪ ثبت شده است.
موسیقی و جلوههای بصری فیلم چگونهاند؟
موسیقی فیلم حالوهوای پرتنش و نئونگونهای دارد و ترکیب رنگها و نورپردازی، تا حدی یادآور سینمای نوآر مدرن است؛ نکتهای که منتقدان آن را یکی از نقاط قوت فیلم دانستهاند.
آیا فیلم در جشنوارهای حضور داشته است؟
بله، Caught Stealing نخستین بار در جشنواره Telluride Film Festival 2025 به نمایش درآمد و سپس توسط Sony Pictures اکران جهانی شد.
آیا احتمال ساخت دنباله یا پروژه مشابهی وجود دارد؟
هنوز هیچ خبری رسمی درباره دنباله منتشر نشده، اما موفقیت نسبی فیلم در گیشه و بازخوردهای مثبت از بازی آستین باتلر، احتمال ادامهدادن این جهان داستانی را زنده نگه داشته است.
دیدگاه
۲ دیدگاه
سلام.فیلم که شاهکاره…
منتقد سایت و دوستانی که نقد نوشتن متاسفانه آرنوفسکی رو خوب نشناختن. فیلم لایه عمیقی دارد که توجه نکردید.
تمامی شخصیت ها نماد کشور ها و جنگ برای ثروت و منابع است.
هنک که نماد آمریکاست و کابوسش کشتن سیاه پوستان در گذشته است. ورزش ییسبال و اهمیت دادن به خانواده(مادر) که نماد فرهنگ هست رو تا آخر به یدک میکشه.
هنک با راس دوسته که راس نماد انگلیس و اروپاس و راس صاحب یا امانت داره کلید ثروت و گربه هست. راس با یهودیان کار میکنه و از پول اونها مراقبت میکنه.
مافیای روسیه ای هم که دنبال این پول هستن و با بخشی از آمریکا(خانم پلیس ) همدستن. دعوای بدون اسلحه هنک با دیوونه روسی که نشونه جنگ سرد هم میتونه باشه.
دوست دختر هنک هم که نماد کشورهای لاتین هست که قربانی ثروت می شوند و توسط یهودیان کشته می شه.
آمریکا برای به دست آوردن منابع قربانی زیاد میده و با استفاده کردن از یهودیان دشمناشو از بین میبره و آخر هم خودش اونارو میکشه و یجورایی شبیه رفتار ترامپ.
و نکته آخر هیجان انگیز فیلم گربه هستش که متاسفانه نشانه ایران که زیرش پر پوله و منابع و…
>>سربازه دل<<
سلام.فیلم که شاهکاره…
منتقد سایت و دوستانی که نقد نوشتن متاسفانه آرنوفسکی رو خوب نشناختن. فیلم لایه عمیقی دارد که توجه نکردید.
تمامی شخصیت ها نماد کشور ها و جنگ برای ثروت و منابع است.
هنک که نماد آمریکاست و کابوسش کشتن سیاه پوستان در گذشته است. ورزش ییسبال و اهمیت دادن به خانواده(مادر) که نماد فرهنگ هست رو تا آخر به یدک میکشه.
هنک با راس دوسته که راس نماد انگلیس و اروپاس و راس صاحب یا امانت داره کلید ثروت و گربه هست. راس با یهودیان کار میکنه و از پول اونها مراقبت میکنه.
مافیای روسیه ای هم که دنبال این پول هستن و با بخشی از آمریکا(خانم پلیس ) همدستن. دعوای بدون اسلحه هنک با دیوونه روسی که نشونه جنگ سرد هم میتونه باشه.
دوست دختر هنک هم که نماد کشورهای لاتین هست که قربانی ثروت می شوند و توسط یهودیان کشته می شه.
آمریکا برای به دست آوردن منابع قربانی زیاد میده و با استفاده کردن از یهودیان دشمناشو از بین میبره و آخر هم خودش اونارو میکشه و یجورایی شبیه رفتار ترامپ.
و نکته آخر هیجان انگیز فیلم گربه هستش که متاسفانه نشانه ایران که زیرش پر پوله و منابع و…
>>سربازه دل<<
نظر بدهید