برای انتخاب کلیدenter انتخاب کنید یا برای لغو ESC فشار دهید.

نقد ادبی چیست؟ | آشنایی با انواع نقد ادبی

روشن است که یک مقاله عرصه­ مناسبی برای پرداخت جامعی به چیستی نقد ادبی، چگونگی پیدایش­ و تاریخ تحول­اش و افراد موثر بر آن نیست. اما تلاش ما بر آن است تا مختصری اطلاعات مهم از این موضوعات را در اختیار شما بگذارد؛ باشد که سرآغازی مناسبی شود بر مطالعه­ عمیق آن. برای پاسخ به پرسش “نقد ادبی چیست؟” بهتر است تا ادامه مطالب را از دست ندهید تا بتوانید بصورت کامل به این پرسش پاسخ دهید.

نقد ادبی چیست؟

نقد ادبی فرآیند تحلیل و ارزیابی آثار ادبی( کتاب­ها، شعرها و نمایشنامه­‌ها )، شامل ساختار زبان، شخصیت­‌ها و مضمون است. این ارزیابی ممکن است به تحلیل اعماق مفاهیم، اهداف نویسنده و تاثیرات اجتماعی و فرهنگی اثر نیز بپردازد. گاهی حتی ممکن است به تعیین و توجیه ارزش ادبی کتاب‌­ها نیز منجر شود.

نقد ادبی چگونه پیدا شد؟

نقد ادبی چونه پیدا شد

آغازِ نقد ادبی به دوره‌­های قدیمی باز می­‌گردد و محدود به توصیه‌­هایی چند از عقل گرایی و اخلاق گرایی می­‌شود. اما به مرور زمان و در دلِ دوره­‌های متفاوت نویسندگی و متناسب با مختصات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی همان دوران، شکلی از یک فعالیت علمی و نظم­یافته به خود می­‌گیرد و به عنوان یک شاخه مستقل ادبیات شناخته می­‌شود.

«افلاطون» و  «ارسطو» دو فیلسوف یونان باستان هستند که به طور مستقیم در پیدایش نقد ادبی تاثیر گذار بودند. «افلاطون» در «جمهوری» به انتقاد از شاعران و هنرمندان به دلیل  تاثیرات منفی آنها بر اخلاق جامعه پرداخت. او معتقد بود که هنرمندان با تقلیل از اهمیت واقعیت­‌ها و ایده­ اصلی، جامعه را تحت تاثیر قرار می­‌دهند.

افلاطون به شاعران اتهام می­‌زد که با نمایش نادرست و جلب احساسات به جای عقل، افراد را از راه راستین منحرف می­‌کنند. بعدها «ارسطو» شاگرد «افلاطون» به دنبال او در «شاعری» به دفاع از شاعری و اهمیت هنر برای تربیت اخلاقی افراد و تزکیه نفس پرداخت. این انتقادات و نظریه­‌ها در تاریخ نقد ادبی به عنوان نقطه شروع بسیاری از بحث‌­ها و تاملات مربوط به نقد ادبی شناخته می‌­شوند.

اما تعبیر جدی‌­تری از «نقد ادبی» در قرون وسطی با ظهور دانشنامه­‌ها و نظریه­‌ پردازی­‌ها در مورد ادبیات و با افزایش تاثیرات فرهنگی و اجتماعی آن­ها، شکل گرفت. نقد ادبی به عنوان یک فعالیت علمی، رشد و توسعه یافت و مورد توجه واقع شد. نظریه­‌پردازان معروف مانند «جانسون کالریج» و « یوهان جورج گوته» که اولین نقد ادبی را هم به او نسبت می‌­دهند، نقد ادبی را به سطح علمی‌­تر و توسعه یافته­‌تری رساندند.

« یوهان جورج گوته» با نگاه تحلیلی خود، معتقد بود که هنر را باید از جنبه‌های مختلف بررسی کرد و منتقد باید قادر به درک احساسات و ایده‌های هنرمند باشد.

پس از ارسطو، تاریخ نقد ادبی با مشارکت اندیشمندان و نظریه‌پردازان مختلفی پیش‌ رفته است. برخی از این افراد به شرح زیر هستند:

  • هوراس (Horace): شاعر و نویسنده رومی که در نظریه ادبی به مفهوم “ut pictura poesis” (شعر همانند تصویر) پرداخت.
  • جان میلتون (John Milton): شاعر انگلیسی که نقد ادبی خود را در آثاری مانند “لاردگوس” ارائه کرد.
  • سامویل جانسن (Samuel Johnson): نقاشِ ادیب انگلیسی، مردی که در بیوگرافی ملی دیکشنری «آکسفورد» به عنوان برجسته‌ترین مردِ ادبیاتِ تاریخ انگلستان از او یاد می­‌شود، در قرن ۱۸ با واژه‌نامه انگلیسی خود که به مدت ۱۵۰ سال معتبر بود، در نقد ادبی نیز تأثیرگذار بود.
  • گوته (Johann Wolfgang von Goethe): نویسنده و شاعر آلمانی که در نظریه ادبی به بررسی ارتباط بین هنر و زندگی پرداخت.
  • ولتر بنیامین (Walter Benjamin): فیلسوف آلمانی که به تأثیرات فن تصویری بر ادبیات و نظریه تاریخ تصویر پرداخت.
  • رولان بارت (Roland Barthes): نظریه‌پرداز فرانسوی که به مفاهیمی مانند “مرگ نویسنده” و “دیگر” در نقد ادبی معروف است.
  • اچ.تی. هاگل (G.W.F. Hegel): فیلسوف آلمانی که نظریه‌هایی درباره تاریخ ادبیات و تأثیر ادبیات بر تاریخ ارائه داد.
  • زیگموند فروید (Sigmund Freud): بنیان‌گذار نظریه روانکاوی که به تحلیل اسطوره‌ها و آثار ادبی پرداخت.

هر یک از این افراد با نظریه‌ها و دیدگاه‌های خود، به توسعه و تکامل نقد ادبی کمک کرده‌اند.

اگر به دنبال پاسخ به سوال “شعر نیمایی چیست؟” هستید، این مقاله از نشریه ایماژ را مطالعه نمایید. 

نقد ادبی چگونه تحول یافت؟

تحول در نقد ادبی

تاریخ نقد ادبی در اروپا از قرون وسطی شکل گرفت؛ اما در دوره رنسانس به عنوان یک ژانر مستقل، برجسته شد. در آمریکا، نقد ادبی همراه با پیدایش جامعه‌ی مستقل ایالات متحده توسعه یافت و در قرن نوزدهم نقدهای معروفی توسط نویسندگان مانند «ادگار آلن پو» و «هنری جیمز» منتشر شد. آمریکای لاتین نیز نقد ادبی خود را با تأثیر ادبیات اروپایی توسعه داد و نقدهای مهمی توسط نویسندگان لاتین نظیر «خولیو کورتازار»، «پابلو نرودا»، و «گابریل گارسیا مارکز» به وجود آمد.

در سده بیست، ادبیات نقد در این مناطق از جریان‌های نو و پست‌مدرن ادبی و تغییرات سیاسی متاثر شد.

در قرون وسطی، بسیاری از نویسندگان و فیلسوفان بزرگ به عنوان پیشروهای نقد ادبی در اروپا محسوب می‌شوند. یکی از نخستین نویسندگانی که به عنوان پیشروی نقد ادبی در این دوره شناخته می‌شود، «دانته آلیگیری» بود. او در اپرای ادبی “دیوینه کومدیا” نه تنها از زبان لاتین برای آثار خود استفاده کرد، بلکه در آثارش از نظرات نقدی نیز بهره برد.

علاوه بر «آلیگیری»، «ژرژه ژوفری شوشر»، فیلسوف و نویسنده فرانسوی، نقد ادبی را ترویج کرد. او در آثار خود به تجزیه و تحلیل دقیق آثار ادبی می‌پرداخت و ایده‌های نوینی در زمینه نقد ادبی معرفی کرد. این نویسندگان به نوعی مبانی نقد ادبی را در دوره وسطی پایه گذاشتند و اساس‌نامه‌هایی را برای تحلیل آثار ادبی ارائه دادند.

نمونه‌ای از نقد ادبی در قرون وسطی می تواند اثر «جان گاور» (John Gower) نویسنده و شاعر انگلیسی، به نام “Confessio Amantis“باشد که در آن به نقد مسائل اجتماعی و اخلاقی پرداخت. این اثر به شکلی داستانی، نقدی به اجتماع و مسائل زمانه دارد. همچنین، «ژفری چاسر» (Geoffrey Chaucer) شاعر برجسته انگلیسی قرن چهاردهم، در «کانتربری تیلز»، تنوع اجتماعی و فرهنگی را با نگاهی منتقدانه به زندگی اشرافیان و مردم عادی، مطرح کرد.

این نقدها به عنوان نمونه‌هایی از نقد ادبی در قرون وسطی نشان می‌دهند که نویسندگان این دوره در آثار خود به تجزیه و تحلیل اجتماعی و فرهنگی می­‌پرداختند.

در دوره رنسانس اما می‌توان از آثار «فرانسیس بیکن» به عنوان نمونه­هایی درخشان از نقد ادبی یاد کرد. «بیکن»، فیلسوف، دانشمند، و نویسنده انگلیسی در اثرش «نووم اورگانوم» (Novum Organum)به نقد روش‌های تفکر و علم آن زمان پرداخت. او به نقد روش‌های تجزیه و تحلیل آن زمان اشاره کرده و نیاز به یک روش جدید برای شناخت حقیقت را مطرح کرده است.

بیکن به جای تکیه بر استدلال‌های فلسفی، تجربیات و مشاهدات علمی را به‌عنوان پایه‌ای برای درک دقیق­تر حقایق ارائه داد. این نوع نقد در دوره رنسانس نشان از تغییرات اساسی در شیوه فکر و تفکر اجتماعی دارد که از جانب برخی نویسندگان آن دوره مطرح شده است.

تفاوت‌های مهم در نقد ادبی در دوره‌های یونان باستان، قرون وسطی، و رنسانس عبارتند از:

✅ دیدگاه فلسفی:

  • یونان باستان: نقد ادبی در یونان باستان تاثیرات فلسفی قوی داشت و بسیار از نظرات فیلسوفان معروف مانند افلاطون و آریستوتل در زمینه‌های ادبی به کار گرفته می‌شد.
  • قرون وسطی: در این دوره، مسائل مرتبط با ادیان و معنویت بیشتر به نقد ادبی تأثیر گذاشت. نقد ادبی به تأثیرات مذهبی و اخلاقی توجه زیادی داشت.
  • رنسانس: در دوره رنسانس، بازگشت به آثار یونان باستان و تجدید نظر در نظریات فیلسوفان باستانی مانند پلاتو و آریستوتل، به ایجاد نگاهی جدید به نقد ادبی منجر شد.

✅ موضوعات و اهمیت‌ها:

  • یونان باستان: ادبیات در یونان باستان بیشتر متاثر از اپیک (حماسه) و تراژدی بود.
  • قرون وسطی: در این دوره، اخلاق، ادیان و ایدئولوژی‌، برجسته شدند.
  • رنسانس: در این دوره، بازنگری در آثار ادبی یونان باستان و ارث­بری از فرهنگی کلاسیک، به توسعه نقد ادبی این بار با تأکید بر آزادی هنر و انسان‌ منجر شد.

✅ساختار نقد:

  • یونان باستان: نقد ادبی در یونان باستان بیشتر به شیوه سنتی و استدلال منطقی تمایل داشت.
  • قرون وسطی: در این دوره، نقد ادبی اغلب با محوریت مسائل اخلاقی و دینی انجام می‌شد.
  • رنسانس: نقد ادبی در این دوره با استفاده از رویکردهای جدید و متاثر از فلسفه یونانی، به تحلیل عمیق‌تر آثار ادبی می‌پرداخت.

این تفاوت‌ها نشان‌دهنده تحولات فرهنگی، فلسفی، و اجتماعی در طول زمان و تأثیر آنها بر نقد ادبی هستند.

موضوع نقد ادبی چیست؟

انواع نقد ادبی

پیش­تر اشاره کردیم که موضوع نقد ادبی همواره بررسی و تحلیل آثار ادبی از جنبه‌های مختلف بوده است. این شاخه از ادبیات به مسایلی از قبیل زبان، ساختار نوشته، شخصیت‌ها، مضامین، و ارتباط ادبیات با محیط اجتماعی می‌پردازد. موضوعات اصلی نقد ادبی شامل:

✅ ساختار ادبی: بررسی چگونگی ترکیب عناصر در کتاب و چگونگی استفاده از زبان در آن.

✅ مضمون و معنا: بررسی ایده‌ها، موضوعات و پیام‌های مخفی در آثار ادبی.

✅ شخصیت‌ها و توسعه آن‌ها: بررسی شخصیت‌های اصلی و فرعی، توسعه آن‌ها در طول داستان و ارتباطاتشان با یکدیگر.

✅ زبان و اندازه‌گیری آن: نقد زبانی و سبک نویسنده به ویژه از جنبه‌های استفاده از کلمات، متافرم­ها و نقل قول‌ها.

✅ زمینه فرهنگی و اجتماعی: بررسی دیالکتیک تأثیرات فرهنگ و اجتماع در آثار ادبی و نقد این تأثیرات.

چه عواملی در انتخاب یک اثر برای نقد ادبی نقش دارند؟

  • موضوعات جدید( کتابی که موضوعات جدید و فراگیری را مطرح کند یا با مسائل معاصر جامعه در ارتباط باشد)
  • شهرت نویسنده
  • تفاوت و چالش(کتابی که در سبک، زبان یا مضمون خود نوآوری دارد)
  • توسعه و تغییرات نویسنده( وقتی نویسنده در سبک یا محتوای خود تغییراتی ایجاد کند)

در نهایت انتخاب کتاب برای نقد ادبی نیازمند توجه به جذابیت‌ها، چالش‌ها و اهمیت موضوعات مختلف است که منتقدان ادبی با توجه به تجربه و دیدگاه خود انجام می‌دهند. برخی کتاب‌ها در طول زمان به دلیل مضامین برجسته، شخصیت‌های قوی یا تأثیرات گسترده‌تر در جامعه، بیشترین توجه را به خود جلب کرده‌اند.

انواع نقد ادبی 

موضوع نقد ادبی

انواع نقد ادبی عبارتند از:

✅ نقد ادبی تحلیلی: تمرکز بر تجزیه و تحلیل عناصر ادبیاتی مثل زبان، ساختار، شخصیت‌ها، و سبک نویسنده دارد.

✅ نقد ادبی تاریخی: بررسی تأثیرات زمان، مکان و شرایط تاریخی بر آثار ادبی و نویسنده را شامل می‌شود.

✅ نقد ادبی انتقادی: نقد ادبی که بر روی مسائل اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی تمرکز دارد و آثار را از این منظر مورد بررسی قرار می‌دهد.

✅ نقد ادبی فمینیستی: بررسی آثار ادبی از منظر تساوی جنسیتی و نقدهای جنسیتی را در بر می‌گیرد.

✅ نقد ادبی روان‌شناختی: روش‌ها، مفاهیم، نظریه‌ها و فرم‌های به کار رفته در آن متأثر از سنت روانکاوی است که توسط پدر روان‌شناسی مدرن، «زیگموند فروید» بنا نهاده شد.

✅ نقد ادبی مارکسیستی: تحلیل آثار ادبی از منظر روابط طبقاتی و نقدهای مارکسیستی را در بر می‌گیرد.

✅نقد ادبی جامعه‌شناختی: بررسی تأثیرات ادبی بر جوامع و گروه‌های اجتماعی مختلف را شامل می‌­شود.

✅ نقد ادبی تطبیقی: مقایسه آثار ادبی از دیدگاه‌های مختلف فرهنگی، زمانی یا نظری را در بر می‌گیرد.

این انواع نقد ادبی به تحلیل آثار ادبی از دیدگاه‌ها و زوایای مختلف کمک می‌کنند و به درک عمیق‌تر از محتوا و معنای آثار ادبی منجر می‌شوند.

نقد ادبی متاثر از چه افرادی است؟

تعیین اثرگذارترین نظریه‌پردازان نقد ادبی یک مسئله نسبی است، اما چند نفر از نظریه‌پردازانی که تأثیر زیادی در تاریخ نقد ادبی داشته‌اند عبارتند از:

  • فردریش نیچه (Friedrich Nietzsche): فیلسوف آلمانی که با تفکراتش در زمینه آزادی، ابتکار هنری، توجه به شخصیت هنرمند و بررسی مسائل انسانی، تأثیرات مهمی در توسعه نقد ادبی به وجود آورد.
  • رولان بارت (Roland Barthes): فیلسوف فرانسوی که با نظریات ساختارگرایی و پسا ساختارگرایی به تحلیل گفتارها و مفاهیم ادبی پرداخت.
  • جورجیو آگامبن (Giorgio Agamben): نظریه‌پرداز ایتالیایی که در زمینه تأثیر قدرت زبان در ادبیات مطالعه کرده است.
  • هارولد بلوم (Harold Bloom): نظریه‌پرداز آمریکایی که به دفاع از متون کلاسیک و سبک رمانتیسم پرداخت.
  • ایلین شاولتر (Elaine Showalter): نظریه‌پرداز فمنیست آمریکایی، که برای توصیف یک پروژه­ی جدید ادبی با هدف ایجاد چارچوبی زنانه برای تحلیل ادبیات زنان، دست به ابداع واژه­ی « Gynocritics » زد.
  • آلن گینسبرگ (Alan Ginsberg): نویسنده و شاعر امریکایی که در جنبه‌های اجتماعی و فرهنگی نقد ادبی با مخالفت شدیدش با نظامی‌گری، ماتریالیسم اقتصادی و سرکوب جنسی و پرداختن به مواد مخدر، جنسیت، چندفرهنگ‌گرایی، بوروکراسی، به ادیان شرقی موثر بود.
  • نورمن فرای (Northrop Frye) : منتقد کانادایی که پردازنده یکی از مهمترین نظریه های نقد ادبی است.( Anatomy of Criticism (1957))
  • جولیا کریستوا (Julia Kristeva): نظریه‌پرداز بلغار-فرانسوی که در تحلیل انتقادی بین‌المللی، مطالعات فرهنگی و فمنیسم تأثیرگذار است.
  • هربرت مارکوزه (Herbert Marcuse) : فیلسوف امریکایی-آلمانی متصل به مکتب نظریات انتقادی فرانکفورت، با مطالعات مارکسیستی خود الهام بخش بسیاری از متفکران شد.
  • ادوارد سعید (Edward Said): منتقد ادبی و فعال سیاسی فلسطینی-آمریکایی که به شکاف درک فرهنگی و سیاسی بین شرق و غرب پرداخت و با کتاب خود نقد مهمی بر بازنمایی­های فرهنگی ارایه داد.
  • زیگموند فروید (Sigmund Freud): یک متخصص اعصاب اتریشی و روانکاو بالینی که با ارایه­ی نظریات روانکاوانه­ی خود، سرآغاز پرداختن به متون ادبی با رویکردی جدید شد.
  • ژاک دریدا (Jacques Derrida): فیلسوف ساختار شکن الجزایری-فرانسوی که با خوانش دقیق زبان شناسی «فردیناند دو سوسور» و پدیدارشناسی «هوسرلی و هایدگری» تاثیر شگرفی روی ادبیات داشت.
  • میخائیل باختین (Mikhail Bakhtin) : فیلسوف، منتقد ادبی و محقق روسی که روی نظریه ادبی، اخلاق و فلسفه­ی زبان کار می کرد.

این افراد به عنوان برخی از اثرگذارترین نظریه‌پردازان نقد ادبی شناخته می‌شوند، اما باید توجه داشت که این فهرست ممکن است با توجه به دیدگاه‌ها و مسائل مختلف، متغیر باشد.

سوالات متداول

آیا شرق بر نقد ادبی غرب اثر داشته است؟

تاثیر شرق بر نقد ادبی غرب به دلیل تبادل فرهنگی و تقاطعات میان ادبیات و افکار شرقی و غربی اتفاق افتاده است. این تأثیر گذاری در ادبیات غرب از دوران­های مختلف و از طریق ارتباطات فرهنگی، مسافرت‌ها و ترجمه‌ها رخ داده است. ترجمه‌های ادبیات شرقی به زبان‌های غربی، مانند ترجمه‌هایی از شاهنامه، گلستان سعدی و دیوان حافظ، به فهم و تأثیر ادبیات شرقی در غرب کمک کرده‌اند.

به جز آن  برخی نویسندگان غربی مستقیماً از ادبیات شرقی الهام گرفته‌اند؛ مانند «الف لمبرت»، «گوستاو فلوبر» و «مارسل پروست». برخی از نظریه‌پردازان غربی مانند «آلدوس هاکسلی» و «هرمان هسه» به فلسفه شرقی مانند بودا و تائو رجوع کرده‌اند. برخی از نویسندگان غربی موضوعات، نمادها و تجربیات شرقی را به طور فعال در آثار خود جا داده‌اند.

تأثیرات ادبیات شرقی در نقد ادبی غرب یک فرآیند پیچیده و چندجانبه است که از مباحث مذهبی، فلسفی، هنری و فرهنگی به وجود آمده است. این تقاطع فرهنگی باعث غنی‌تر شدن و متنوع گردیدن نقد ادبی غرب شده و به خلق ایده‌ها و مفاهیم جدیدی برای ادبیات اروپایی منجر شده است.

نویسنده: مرجان عزیزی