برای انتخاب کلیدenter انتخاب کنید یا برای لغو ESC فشار دهید.

بررسی و نقد سریال پلوریبوس (Pluribus) | ساخته جدید خالق برکینگ بد

سریال پلوریبوس (Pluribus) جدیدترین اثر وینس گیلیگان، خالق افسانه‌ای بریکینگ بد (Breaking Bad)، بار دیگر قدرت او در ساخت جهان‌هایی فلسفی و آخرالزمانی را به رخ می‌کشد. این سریال با فضایی تیره، پررمز و راز و سرشار از تعلیق، مخاطب را از همان لحظه‌ی نخست درگیر خود می‌کند. پس از ماه‌ها انتظار و گمانه‌زنی، بالاخره پلوریبوس در پلتفرم Apple TV+ منتشر شد؛ سریالی که بسیاری از طرفداران بریکینگ بد با اشتیاق منتظرش بودند. دلیل این هیجان روشن است: وینس گیلیگان، همان مغز متفکر پشت بریکینگ بد و اسپین‌آف تحسین‌شده‌اش، بهتره با سال تماس بگیری (Better Call Saul)، حالا با اثری کاملاً متفاوت بازگشته است. گیلیگان که پیش‌تر با نویسندگی در سریال علمی‌تخیلی پرونده‌های ایکس (The X-Files) استعداد خود را به‌خوبی نشان داده بود، در پلوریبوس نیز مرز میان واقعیت و خیال را به‌طرزی استادانه در هم می‌شکند. با چنین کارنامه‌ای، بعید نیست که پلوریبوس نیز به یکی از درخشان‌ترین آثار تلویزیونی سال تبدیل شود. در نقد سریال پلوریبوس (Pluribus)، می‌توان گفت گیلیگان بار دیگر ثابت کرده که نه‌تنها یک داستان‌گو، بلکه یک فیلسوف در دنیای مدرن است؛ کسی که از دل تاریکی، معنایی تازه برای انسان و بقا می‌سازد.

شناسنامه سریال پلوریبوس

در اینجا «شناسنامه» یا جدول اطلاعات مهم سریال Pluribus به همراه امتیازهاش آورده شده است:

نام سریال Pluribus 
ژانر علمی‌تخیلی، روان‌شناختی، آخرالزمانی، کمدی سیاه 
خالق/Showrunner Vince Gilligan 
هنرپیشه های اصلی پلوریبوس  Rhea Seehorn، Karolina Wydra، Carlos Manuel Vesga 
کشور تولید ایالات متحده آمریکا 
زبان انگلیسی
شبکه / پلتفرم Apple TV+ (Apple)
تاریخ پخش نخست ۷ نوامبر ۲۰۲۵ 
تعداد فصل‌ها ۱ فصل (تا الان) 
تعداد قسمت‌ها ۹ قسمت برای فصل اول ( اعلام شده ) 
متاکریتیک ۸۶ از ۱۰۰
امتیاز IMDb  ۹٫۲ از ۱۰ 

در اد امه به بررسی و نقد سریال پلوریبوس خواهیم پرداخت، پس همراه ما باشید.

خلاصه داستان سریال پلوریبوس

در سریال پلوریبوس (Pluribus)، اخترشناسان سیگنال‌های فرازمینی دریافت می‌کنند که حاوی دستورالعمل‌های ژنتیکی هستند و به‌طور ناخواسته موجب انتشار ویروسی می‌شوند؛ ویروسی که انسان‌ها را به یک ذهن جمعی هماهنگ و خوشحال تبدیل می‌کند. داستان روی کارول استورکا تمرکز دارد، نویسنده‌ای که رمان‌های عاشقانه می‌نویسد و با بازگشت به شهرش، با آشوب و مرگ شریک زندگی‌اش، هلن، روبه‌رو می‌شود. کارول به‌همراه ۱۱ نفر دیگر به‌ظاهر در برابر این ویروس مصون مانده‌اند، اما ذهن جمعی همواره در پی جذب آن‌ها است. در نقد سریال پلوریبوس (Pluribus) مشخص شده که این خط داستانی، تلفیقی از علمی‌تخیلی، فلسفه و درام روان‌شناختی است و گیلیگان با روایت پیچیده‌اش، تماشاگر را درگیر پرسش‌هایی درباره‌ی آزادی فردی، کنترل اجتماعی و ماهیت خوشحالی واقعی می‌کند.

مطالعه بیشتر: خوانش نقد سریال بریکینگ بد

نقد سریال پلوریبوس

نقد سریال پلوریبوس
نقد سریال پلوریبوس

در قسمت نخست سریال پلوریبوس (Pluribus)، وینس گیلیگان از همان دقایق ابتدایی، تماشاگر را وارد فضایی علمی و رمزآلود می‌کند. نماهایی از رصدخانه‌ها، ماهواره‌ها و آزمایش‌های پیچیده، همچون پیش‌درآمدی دقیق و هدفمند عمل می‌کنند تا زمینه‌ساز «حادثه‌ی محرک» داستان باشند. این شروع هوشمندانه همان جایی است که گیلیگان بازی ماهرانه‌اش با تعلیق را آغاز می‌کند؛ جایی که مخاطب از حقیقتی باخبر است، اما قهرمان داستان هنوز از آن بی‌اطلاع است. در طول این اپیزود، بیننده هر لحظه انتظار وقوع فاجعه‌ای علمی را می‌کشد، در حالی‌ که «کارول» با آرامش مشغول امضای نسخه‌های کتاب جدیدش است. این تضاد میان آرامش ظاهری و تهدید پنهان، نقطه‌ی درخشانی در روایت گیلیگان است. او بدون نیاز به شوک یا ترس‌های اغراق‌شده، اضطرابی خزنده و عمیق را به جان مخاطب می‌اندازد.

در نقد سریال پلوریبوس (Pluribus)، می‌توان گفت بزرگ‌ترین برگ برنده‌ی گیلیگان در پلوریبوس قسمت اول، همین استفاده‌ی دقیق از تعلیق و هم‌زمانی آغاز درام و روایت است. او استادانه پازل داستان را تکه‌به‌تکه می‌چیند تا در لحظه‌ی درست، حادثه‌ی کلیدی رخ دهد: تصادفی مرموز، بوق ممتد یک خودرو، و سقوط «هلن» — دوست صمیمی کارول — بر زمین. از این نقطه، جهان داستان دگرگون می‌شود. کارول درمی‌یابد که چیزی فراتر از یک رویداد معمولی در حال وقوع است. اطرافیانش در وضعیتی عجیب، بی‌حرکت و لرزان باقی مانده‌اند؛ گویی جهان متوقف شده است. او برای نجات جان هلن به بیمارستان می‌رود، جایی که همه‌ی کارکنان او را با نام خودش صدا می‌زنند. این لحظه، هم برای کارول و هم برای بیننده، مرز میان واقعیت و کابوس را محو می‌کند. اینجا بحران اصلی پلوریبوس خود را آشکار می‌کند. تعلیق از حالت زیرپوستی به مرحله‌ای آشکار و هراس‌آور می‌رسد، و گیلیگان به‌زیبایی داستانی از ترس، آگاهی و بیگانگی انسان در برابر ناشناخته‌ها را روایت می‌کند — همان امضای روایی‌ای که طرفدارانش از خالق بریکینگ بد انتظار دارند.

در لحظه‌ای که آدم‌های ناشناس ناگهان «کارول» را می‌شناسند و به‌سویش هجوم می‌برند، بیننده وارد دنیایی از بی‌اعتمادی مطلق می‌شود. این حسِ تهدید و اضطراب، نه‌تنها از دل روایت، بلکه از دل تصویر برمی‌خیزد. نورپردازی تیره، سایه‌های عمیق و فضاهای خفه حال‌وهوایی از سینمای نوآر و آثار زامبی‌محور را تداعی می‌کند؛ گویی جهان پلوریبوس در مرز میان عقل و جنون معلق مانده است. در چنین فضایی، هیچ‌کس نمی‌داند چه می‌گذرد — نه مخاطب، نه قهرمان. تنها کاری که «کارول» می‌تواند بکند، فرار است؛ اما پرسش اینجاست: فرار به کجا؟ در حالی که اطرافیانش حتی از جزییاتی مثل محل کلید یدکش خبر دارند، حس امنیت کاملاً از بین می‌رود.

بررسی سریال پلوریبوس

بررسی سریال پلوریبوس
بررسی سریال پلوریبوس

در نقد سریال پلوریبوس (Pluribus)، باید گفت گیلیگان در قسمت اول، هوشمندانه دنیای تازه‌ای را بنا می‌کند. او ما را به‌آرامی با جهان داستان آشنا می‌سازد، بی‌آنکه پاسخ روشنی به سؤالات بدهد. کارول با جسد «هلن» به خانه بازمی‌گردد، اما هنوز هیچ چیز روشن نیست. تا اینکه صدایی از تلویزیون — مردی از دل همان جامعه‌ی مسخ‌شده — با او تماس می‌گیرد و پرده‌ای از معما را کنار می‌زند. برای نخستین بار، هم کارول و هم بیننده به اندازه‌ی یکدیگر می‌فهمند، اما این دانستن به‌جای آرامش، هراسی عمیق‌تر به همراه دارد. بررسی دقیق روند روایت نشان می‌دهد که گیلیگان استاد تعلیق تدریجی است. او هیچ‌گاه به‌یک‌باره اطلاعات را در اختیار تماشاگر نمی‌گذارد، بلکه با دقت و خساست روایی، قدم‌به‌قدم دنیایش را می‌سازد. شخصیت‌پردازی کارول نیز در همین مسیر شکل می‌گیرد؛ نه با گفت‌وگوهای طولانی، بلکه با رفتارها، واکنش‌ها و سکوت‌های معنادار.

در نهایت، گیلیگان به ما کاراکتری می‌دهد که همان‌قدر ناشناخته است که دنیای اطرافش. انسانی تنها در برابر جهانی ناشناخته‌تر از خودش. همین دوگانگیِ جذاب است که پلوریبوس را به اثری تبدیل می‌کند که می‌تواند تماشاگر را ساعت‌ها پای خود بنشاند — سفری پر از راز، اضطراب و کشف. به‌طور خلاصه، قسمت اول پلوریبوس نه‌تنها مقدمه‌ای درخشان بر یک جهان علمی‌تخیلی و فلسفی است، بلکه نمونه‌ای بی‌نقص از روایت‌پردازی تدریجی و فضاسازی هنرمندانه در کارنامه‌ی وینس گیلیگان به شمار می‌آید.

از سریال pluribus قسمت دوم به بعد، جهان داستان وارد مرحله‌ای عمیق‌تر و فلسفی‌تر می‌شود. فضای دراماتیک اثر سنگین‌تر و جدی‌تر است؛ حالا دیگر قهرمان، وظیفه و مسیرش را می‌شناسد و خطوط اصلی داستان به‌همراه شخصیت‌ها شکل می‌گیرند. این‌جا نقطه‌ای است که پلوریبوس از یک روایت صرفاً رازآلود به اثری اندیشه‌محور و چندلایه تبدیل می‌شود — روایتی که در پس دنیای فروپاشیده‌ی خود، پرسش‌های بزرگ و هولناکی درباره‌ی آزادی، هویت و آگاهی مطرح می‌کند.

در نقد سریال پلوریبوس (Pluribus)، باید گفت که گیلیگان در این فصل نشان می‌دهد که چگونه از ژانر به‌عنوان ابزاری برای بیان فلسفه‌ی خود استفاده می‌کند، نه صرفاً برای سرگرمی. درک عمیق او از فرم سینمایی و ساختار روایی باعث شده تا اثرش همزمان علمی‌تخیلی، سیاسی و حتی اجتماعی به نظر برسد. او با بهره‌گیری از ایده‌ی «یک‌دست‌سازی جامعه» و حذف تفاوت‌های فردی، تصویری از یک یوتوپیای ظاهراً آرام اما دروناً جهنمی خلق می‌کند؛ جامعه‌ای که کنترل آن با ویروسی نامرئی ممکن شده است.

در قسمت دوم، راز بزرگ‌تر آشکار می‌شود: ویروس پلوریبوس، خودآگاه و ناخودآگاه انسان‌ها را یکی کرده است. همه‌ی افراد در یک ذهن جمعی مشترک به‌دام افتاده‌اند، جایی که دیگر خبری از اختیار، تفاوت و تصمیم‌گیری فردی نیست. تنها ۱۲ نفر در برابر این ویروس مقاوم مانده‌اند — از جمله کارول. او که پیش‌تر انسانی تنها و اندوهگین بود، حالا در میان این «جهان یک‌صدا» بیش از همیشه احساس غربت می‌کند.

مطالعه بیشتر: خوانش نقد Better Call Saul

تحلیل سریال پلوریبوس

تحلیل سریال پلوریبوس
تحلیل سریال پلوریبوس

اما نقطه‌ی اوج این قسمت زمانی است که کارول با افراد «مصون» دیگر ملاقات می‌کند؛ کسانی که برخلاف انتظار، از این وضعیت کاملاً راضی و خشنود به نظر می‌رسند. جامعه‌ای که ظاهراً عدالت، برابری و صلح را تجربه می‌کند — بدون گوشت‌خواری، بدون تبعیض و با تقسیم برابر امکانات — در واقع همان زندان طلایی است که آگاهی انسان را ربوده.

در سطحی عمیق‌تر، گیلیگان در این بخش با نگاهی انتقادی به ایدئولوژی‌های کمونیستی و جمع‌گرایانه می‌تازد؛ جایی که از بین بردن فردیت، به ظاهر نوعی نظم و آرامش به همراه دارد، اما در واقع منجر به حذف آزادی می‌شود. همان‌طور که در این جهان همه با هم یکی شده‌اند، خطر بزرگ همین همسانی است؛ همسانی‌ای که روح را از انسان‌ها می‌گیرد. به‌طور خلاصه، قسمت دوم پلوریبوس دنیای گیلیگان را از سطح تعلیق و راز به قلمرو فلسفه و سیاست می‌برد. او نشان می‌دهد که فاجعه‌ی واقعی، نه در ویروس یا آخرالزمان بیرونی، بلکه در فروپاشی درونی آگاهی انسان نهفته است.

در ادامه‌ی روایت، وینس گیلیگان با مهارت همیشگی‌اش، از ژانر ترس و کمدی سیاه برای به تصویر کشیدن وحشت پنهان در دل همسان‌سازی انسان‌ها بهره می‌گیرد. در پس چهره‌ی به‌ظاهر آرام و شادمان دنیای مبتلایان به ویروس، کابوسی عمیق و فلسفی نهفته است: ترس از دنیایی که همه یکسان می‌اندیشند، یکسان رفتار می‌کنند و تفاوت از میان رفته است. این‌جا جایی است که گیلیگان هراس شخصی‌اش از دیکتاتوری و کنترل جمعی را به زبان سینما ترجمه می‌کند.

در نقد سریال پلوریبوس (Pluribus)، باید گفت کارول حالا به نماد مقاومت در برابر این نظام فکری تبدیل می‌شود. او نماینده‌ی تمام انسان‌هایی است که از یکدست شدن، از تسلط نظم مصنوعی و از حذف فردیت هراس دارند. شخصیتی که پیش‌تر از زندگی‌اش دل‌زده و بی‌انگیزه بود، اکنون باید در مسیر یک سفر قهرمانی تلخ و طاقت‌فرسا گام بردارد — سفری برای حفظ انسانیت در جهانی که دیگر انسان نیست.

گیلیگان بار دیگر از تعلیق روایی برای هدایت هیجان داستان استفاده می‌کند. مخاطب نمی‌داند قهرمان چگونه قرار است در برابر این «جمع هماهنگ» ایستادگی کند و چه زمانی چهره‌ی واقعی این جامعه‌ی به‌ظاهر پاک و آرام، یعنی دیکتاتوری پنهان آن، آشکار خواهد شد. هر لبخند در این جهان، تهدیدی است؛ هر حرکت هماهنگ، یادآور تسلیم و مرگ آگاهی.

در پس این دنیای درخشان و بی‌نقص، هراس گیلیگان نفس می‌کشد. او با لحنی تلخ و آمیخته به طنز سیاه، جهانی را تصویر می‌کند که در ظاهر نجات‌یافته، اما در واقع نابود شده است. ترکیب فضاهای دیستوپیایی، طنز سرد و ژانر ترس، باعث شده تا پلوریبوس فراتر از یک داستان علمی‌تخیلی باشد؛ اثری اجتماعی، فلسفی و حتی شاعرانه درباره‌ی سقوط انسان در برابر وسوسه‌ی نظم مطلق.

تا این نقطه، به‌خوبی روشن است که با سریالی استخوان‌دار و چندلایه روبه‌رو هستیم. پلوریبوس نشان می‌دهد که گیلیگان در اوج پختگی هنری خود قرار دارد. او از هر ژانر تنها به‌اندازه‌ی لازم بهره می‌گیرد — نه برای تکرار، بلکه برای ساخت جهانی منحصربه‌فرد که در آن تماشاگر ناچار است درباره‌ی ماهیت آزادی و آگاهی بیندیشد.

امتیاز ایماژ به سریال پلوریبوس

در ادامه امتیاز نشریه ایماژ به سریال پلوریبوس آورده شده است.

امتیاز ایماژ به سریال پلوریبوس
امتیاز ایماژ به سریال پلوریبوس

 

نظر منتقدان درباره سریال پلوریبوس (Pluribus)

نظر منتقدان درباره سریال پلوریبوس (Pluribus)
نظر منتقدان درباره سریال پلوریبوس (Pluribus)

در ادامه نظر منتقدان معروف و صاحب نظر را درباره این سریال جدید خالق برکینگ بد و بتر کال ساول خواهیم خواند:

Variety

آلیسون هرمن می‌نویسد: «سریال Pluribus بازگشتی باشکوه برای گیلیگان است؛ او دوباره ثابت کرده که در روایت‌های علمی‌تخیلی استاد است. ریا سیهورن در نقش کارول یکی از بهترین بازی‌های دورانش را ارائه می‌دهد و شخصیتی چندلایه و عمیق خلق می‌کند.»

RogerEbert.com

کیا شوناتا معتقد است: «پلوریبوس یکی از رویدادهای تلویزیونی سال است. داستانی نوآر و علمی‌تخیلی که به‌جای قهرمان‌های کلیشه‌ای، زنی را به تصویر می‌کشد که از خوشی‌های مصنوعی بیزار است.»

IndieWire

بن تراورس می‌گوید: «پلوریبوس اثری جسورانه است که قوانین ژانر را می‌شکند تا پیام فلسفی خود را منتقل کند. گاهی صحنه‌ها به‌صورت مستقل درخشان‌اند، اما در مجموع فصل اول ساختاری منسجم و اندیشمندانه دارد.»

The Hollywood Reporter

در نقد این نشریه آمده: «از همان دو قسمت نخست، جهان گیلیگان با لبخندهایی مصنوعی و ترسناک، نشان می‌دهد که پشت ظاهر شاد، پوچی و اضطرابی پنهان است.»

Empire Magazine

دن جولین می‌نویسد: «Pluribus اثری عجیب، شگفت‌انگیز و پرهیجان است. اگرچه از آثار کلاسیک علمی‌تخیلی الهام گرفته، اما حس منحصربه‌فرد و طنز تلخ آن، لایه‌ای تازه به ژانر آخرالزمانی می‌افزاید.»

TV Guide

کلی کانلی می‌نویسد: «ریا سیهورن با درخشش در نقش قهرمانی غیرمنتظره، قلب سریال است. پلوریبوس به‌خاطر دیدگاه فلسفی‌اش درباره‌ی شادی و نور تحسین شده و با وارونه‌سازی مفاهیم، از ترس در برابر روشنایی سخن می‌گوید.»

Vulture

نیکولاس کوآ معتقد است: «سریال تجربه‌ای آرام، تأمل‌برانگیز و شاعرانه است. ریتم کند آن فرصتی برای درک اضطراب درونی قهرمان فراهم می‌کند. بازی ریا سیهورن و فیلم‌برداری مینیمال، حس سکون و ترس را هم‌زمان منتقل می‌کنند.»

The Daily Beast

الگر فرانک نوشته: «Pluribus تأملی تلخ درباره‌ی شادی اجباری است. گیلیگان با نگاهی هوشمندانه، دنیایی خلق کرده که در آن لبخندها بیشتر شبیه ماسک‌اند تا احساس واقعی. شباهت‌هایی میان این سریال و آثار They Live و Black Mirror دیده می‌شود که هر دو هشداری درباره‌ی جامعه‌ی مدرن هستند.»

The New York Times

مایک هیل می‌نویسد: «در جهانی که همه شاد هستند، غمگین بودن خطرناک‌ترین ویژگی است. پلوریبوس استعاره‌ای از جامعه‌ای است که فردیت را سرکوب می‌کند و نشان می‌دهد حتی در جهانی پر از لبخند، تاریکی درون انسان زنده است.»

The Guardian

در نقد گاردین آمده: «سریالی فلسفی و چالش‌برانگیز که پرسش‌های بزرگی درباره‌ی هویت، خوشبختی و آزادی مطرح می‌کند. هرچند ممکن است برای مخاطب عام کمی سنگین به نظر برسد، اما برای تماشاگر جدی تلویزیون تجربه‌ای ناب است.»

سریال پلوریبوس نه‌تنها بازگشت خیره‌کننده‌ی گیلیگان به تلویزیون است، بلکه نشان می‌دهد او هنوز هم می‌تواند در میان انبوه آثار پرزرق‌وبرق، اثری اندیشمندانه و متفاوت خلق کند. تلفیق کمدی سیاه، درام فلسفی و علمی‌تخیلی آخرالزمانی، به این مجموعه روحی تازه بخشیده است. اگر به آثار تأمل‌برانگیز علاقه‌مندید، «پلوریبوس» بدون شک یکی از بهترین انتخاب‌های سال است.

 

و در آخر

با توجه به سابقه‌ی درخشان خالق بریکینگ بد (Breaking Bad) و جهان خاصی که در پلوریبوس بنا کرده، انتظار می‌رود قسمت‌های آینده‌ی سریال حتی سنگین‌تر، پیچیده‌تر و فلسفی‌تر پیش برود. تا همین‌جا می‌توان گفت که گیلیگان نه‌تنها به‌دنبال روایت یک فاجعه‌ی علمی‌تخیلی است، بلکه در پیِ بازنمایی فاجعه‌ای انسانی است — نابودی فردیت در جهانی که ادعای نجات دارد.

تریلر سریال پلوریبوس

سؤال متداول 

سریال پلوریبوس (Pluribus) درباره‌ی چیست؟

پلوریبوس جدیدترین ساخته‌ی وینس گیلیگان، خالق بریکینگ بد است که جهانی آخرالزمانی و فلسفی را روایت می‌کند. این سریال در مرز میان واقعیت و خیال حرکت می‌کند و مفاهیمی چون آگاهی جمعی، هویت و کنترل اجتماعی را به چالش می‌کشد. برای بررسی دقیق‌تر مفاهیم آن، پیشنهاد می‌شود نقد سریال پلوریبوس (Pluribus) را بخوانید.

خالق سریال پلوریبوس چه کسی است؟

خالق سریال پلوریبوس، وینس گیلیگان است؛ همان ذهن خلاق پشت آثار ماندگاری چون Breaking Bad و Better Call Saul. او در این اثر جدید نیز نشان داده که چطور می‌تواند ژانر علمی‌تخیلی را با دغدغه‌های فلسفی و اجتماعی پیوند دهد. جزئیات بیشتری از سبک کار او در نقد سریال پلوریبوس (Pluribus) بررسی شده است.

 آیا سریال پلوریبوس فقط یک اثر علمی‌تخیلی است؟

خیر. پلوریبوس صرفاً یک داستان علمی‌تخیلی نیست، بلکه اثری چندلایه است که مفاهیم روان‌شناسی، فلسفه و سیاست را در قالبی پرتعلیق و سینمایی روایت می‌کند. نقد سریال پلوریبوس (Pluribus) نشان می‌دهد که گیلیگان با استفاده از کمدی سیاه و ژانر ترس، جهانی خلق کرده که هم تفکربرانگیز است و هم دلهره‌آور.

محور اصلی داستان پلوریبوس چیست؟

محور داستان حول ویروسی می‌چرخد که آگاهی انسان‌ها را یکی می‌کند و جامعه‌ای بی‌تفاوت و یک‌دست می‌سازد. قهرمان داستان، «کارول»، تلاش می‌کند در برابر این دنیای هماهنگ اما بی‌روح بایستد. این ایده در نقد سریال پلوریبوس (Pluribus) به‌عنوان استعاره‌ای از فروپاشی فردیت و خطر کنترل اجتماعی تحلیل شده است.

 آیا پلوریبوس ارزش تماشا دارد؟

اگر از طرفداران بریکینگ بد، آثار فلسفی یا دنیای دیستوپیایی هستید، پلوریبوس قطعاً یکی از تماشایی‌ترین گزینه‌های شما خواهد بود. روایت عمیق، شخصیت‌پردازی دقیق و فضاسازی خیره‌کننده‌ی آن باعث شده تا در نقد سریال پلوریبوس (Pluribus) به‌عنوان یکی از جدی‌ترین آثار تلویزیونی سال معرفی شود.